هرکسی درعهد خود تز می دهد در اقتصاد
لیک در عهد دگر بازار او گردد کساد
چون گذشت تاریخ مصرف ازیکی رای ونظر
گر نیابی چاره ای نو ملک تو گیرد فساد
گر حکومت داری و شاهی و سلطانی بدان
اقتصاد گر که بلنگد می دهد ملکت به باد
قرنها گر که بگردانی شکمها را تو سیر
لقمه ای گر که کم آید می برند ماضی زیاد
اقتصاد چون در زوال شد و ندیدی چاره ای
تاج شاهی را گزار و تو گریز ازهفت بلاد