امروز طربناکی و مستی زهوس بازی
غره توبه سرپنجه،وزحشمت خودرازی
این نرگس مستانه و آن گیسوی فتانه
این پنجه گرگانه و آن ضربه جانانه
چون گل بشود پرپر، باآن همه طنازی
امروزغنیمت دان،این صحت جسم وجان
این سفره گسترده ، سالم دهن و دندان
دست دار زناصالح، همچو بنده صالح
این توشه راه توست ، ایمان عمل صالح
برخاک فناافتی ، آنگه به چه می نازی
امروزبه دست آردل، فردا تو شوی درگل
این ثروت وجاه و ول،جمله می بگرددول
گرپارتی فول داری، صدحیله و گول داری
دلها توملول داری ، هرچند که پول داری
فردا تو شوی درگور، زینهار که می بازی
این دایره قفقازی ، هر دم بدمد سازی
با عمر مکن بازی ، تاکی به لج بازی