جام سخن

گزیده سخن اندیشمندان و تراوشات ذهن من

جام سخن

گزیده سخن اندیشمندان و تراوشات ذهن من

پندسعدی

پندسعدی برای صاحبان قدرت(3):

*درآن تخت وملک ازخلل غم بود

 که  تدبیر شاه  از شبان  کم  بود

*که نالد ز ظالم،که دردور توست

 که  هر جور کو کند جور  توست

*ستاننده   داد   آنکس     خداست

که  نتواند  از  پادشه  دادخواست

*نشستی  به  جای دگر کس بسی

 نشیند  به   جای  تو  دیگر  کسی

*سکندر که بر عالمی حکم داشت

 درآندم که بگذشت وعالم گذاشت

 میسر     نبودش     کزو  عالمی

 ستانند  و   مهلت   دهندش  دمی

 برفتند و هر کس درودآنچه کشت

 نماند  بجز  نام   نیکو  و    زشت

چرا   دل   بر این  کاروانگه  نهیم

 که یاران   برفتند  و  ما  بر رهیم

 پس  از ما همین  گل  دهد بوستان

 نشینند     با     یکدگر      دوستان

چندپند

*خردمندکاردان,زیان رابه سودتبدیل می کند ونادان بزدل,گرفتاری رادوبرابرمی کند.

*خواندن دفترخاطرات گذشته هدردادن حال,نابودی زمان کنونی وکشتن عزم واراده است.

*بی کاری زنده به گورشدن نهانی وخودکشی باداروی آرام بخش است,پس خودرابه کاری مغید مشغول کن.

رضایت قاضی

امروز طربناکی و مستی  زهوس بازی

غره توبه سرپنجه،وزحشمت خودرازی

این نرگس مستانه و آن  گیسوی  فتانه

این  پنجه گرگانه  و آن  ضربه  جانانه

 

چون  گل  بشود پرپر، باآن همه طنازی

 

امروزغنیمت دان،این صحت جسم وجان

این  سفره گسترده ،  سالم  دهن و دندان

دست  دار زناصالح، همچو   بنده   صالح

این  توشه راه توست ، ایمان عمل صالح

 

برخاک  فناافتی ، آنگه  به چه  می نازی

 

امروزبه دست آردل، فردا تو شوی  درگل

این ثروت وجاه و ول،جمله می بگرددول

گرپارتی فول داری، صدحیله و گول داری

دلها  توملول داری ، هرچند که پول داری

 

فردا تو شوی درگور، زینهار که می بازی

 

این   دایره قفقازی ، هر دم  بدمد سازی

با عمر  مکن  بازی ، تاکی  به  لج بازی

 

صدق آر تو در محشر، تاراضی شودقاضی                                         قلم تیز

خلق نیکو

شمه ای از اخلاق رسول الله قبل ازبعثت:

1.مهمان راگرامی می داشت

2.درامورحق ودرست دیگران رایاری می نمود.

3.پیوندخویشاوندی راهمواره پاس می داشت.

4.باردرماندگان رابه دوش می کشید.

5.بینوایان رایاری می کرد.

6.مال خودرابه تهیدستان می بخشید.

هماناروح القدس دردلم افکندکه هیچ کس پیش ازآنکه روزی مقدرخودرابه کمال نستاندنخواهدمرد, پس خداراپرواکنیدودرطلب روزی شتاب وافراط نورزیدوکندرسیدن روزی شمارا وادارنسازد که باعصیان حق درطلب آن برآیید زیراآنچه نزدخداست جزبه طاعتش به دست نیاید. رسول الله                                          

مرگ سبز

                                           بسمه تعالی

                                                                                                                         26/12/89

                               مرگ سبز

هنگامی که تیغه طلایی آفتاب برپر هوخشومی تابید وانگارپیکانهای زرین ازچله زمین به سوی آسمان نشانه رفته بود تا شکایت نامه ای ازخلیفه زمینیان رابه پادشاه عادل درسرزمین افلاکیان برساند,من آهسته وآرام ازکوچه های شهرم می گذشتم تاخودرابه نخلستانهای سرسبزوباصفا برسانم وباتماشای سرسبزی وطراوت ,غبارخستگی وغم دنیای پرمشغله را ازجان ودل بزدایم وبه یاددوران کودکی وبادوباران باترانه .....می پریدم ازسرجوجانی تازه دروجودم دمیده شود,اما انگار کوچه ها ودیوارها وآجروسنگ وسیمان تمامی نداشت, ناگهان ازپشت آخرین دیوارها صدای ناله حزن انگیزی مرا به خود آوردوانگار یک نفر از عطش می سوخت و مکرر فریاد می زد آب آب ... و بعد صدای قهقه هایی خشن و بی  رحم در فضا می پیچید و مانع از رسیدن فریاد تظلم خواهی آن مظلومان بی نوا به گوش رهگذران می شد و یا رهگذران آنقدر سنگدل بودند که وانمود می نمودند که صدایی نمی شنوند, بله این فریاد , صدای ناله نخلهای هو خشو و نرمو (دو نخلستان در رویدر) بود که به جرم کمبود زمین و قانون عدم تبدیل زمین کشاورزی به مسکونی , ابتدا باید از تشنگی به طرز زجرآوری به قتل می رسیدندوبعد تن بی جانشان در آتش طمع بعضی و عدم عاقبت اندیشی بعضی دیگر می سوخت و صدای قهقه آجر و سنگ و سیمان روز به روز بیشتر و بلندتر می شد.

این تازه اول ماجراست,بیچاره نخلهای اطراف تم برکه که مسرورند و شادمان از این همه جمعیتی که هر روز از میان ایشان می گذرند و بر بلندای تم برکه با نظاره سرسبزی و طراوت,لذت زندگی را تجربه می کنند غافل از اینکه به زودی ظرفیت تم برکه و مزه گسه دان (دو شهرک در دست احداث) به پایان خواهد رسیدو همین آدمها برای ساختمان سازی به سوی آنها هجوم خواهند آورد و دیگر هیچ قانونی جلودار آنها نخواهد بود و همانند همنوعان خود در شوادان از تشنگی زجر کش خواهند شد و نفر به نفر تن بی جانشان به خاک خواهد افتاد. این اتفاق درحالی می افتد که در دو کیلو متری رویدر زمینی بایر و وسیع به نام مزه وجود دارد و تشنه آبادی است. اکنون که بر بلندای تم برکه ایستاده ام ومشغول تماشای رقص درختان همراه با ترنم نسیم بهاری و چهچه بلبلان هستم با خود می اندیشم نخلهایی که امروز رقص کنان به روی ما لبخند می زنند و نوید بخش حیات و زندگی هستند سی سال دیگر باید به عزایشان بنشینیم و این یعنی:

       مرگ سبز یک نسل

دلم خواهد که رویدرراببینم     رخ رخ را به چشم سرببینم

برای دیدن یک سیرشهرم       کنار یار و بش پرنشینم                                           قلم تیز